۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

فدرالیسم به معنی تجزیه‌ی یک کشور نیست.!



دوست گرامیم جناب آقای مسعود در یکی از پست هایش به نام "فدرالیسم و تجزیه ایران " در وبلاگش به نام (هر چیز را با خرد خود بسنجید)، فدرالیسم و تجزیه‌ طلبی را در یک معنا بکار برده‌ است، در این نوشتار سعی بر آن شده‌ است که نوشته‌ی ایشان را مورد نقد قرار دهم، البته‌ پیشاپیش از ایشان به خاطر چنین جسارتی، پوزش می طلبم.
ایشان در ابتدای گفتارش به برخی از حقوق اولیه‌ اشاره‌ می کند که بایستی هر شهروند داشته‌ باشد، مثل آموزش به زبان مادری و اعتراف کرده‌ است به اینکه به سایر ساکنین ایرانی از کورد و آذری و بلوچ و... ستم بسیار شده است و از آن به عنوان حقیقتی غیر قابل انکار است نام برده‌ است. و توصیه‌ کرده‌ است که "هیچ تبعیضی نباید میان یک کرد یا یک آذری یا یک لر با یک پارس در همه زمینه ها باشد" و این حق را به این انسان ها داده‌ است که برای شهر یا روستای خودشان شهردار و ... انتخاب کنند.
در واقح این چنین کلماتی فقط در دایره‌ی بسته‌ی تئوری کاربرد دارد و عملا هیچ محلی از احراب ندارد..! و اینکه شرایط ایران باسایر کشورهای دیگر فدرال تفاوت دارد، اتفاقا بایستی همین تفاوت را زمینه‌ی رسیدن به فدرالیسم به عنوان راهکار جلوگیری از تجزیه‌ی ایران مد نظر قرار داد. در کمال شرمندگی باید به عرضت برسانم که مطلبت کاملا رگه‌هایی از نژادپرستی در آن موج می زند. اینکه در دوران رضاشاه هر کسی در هر گوشه‌ای داعیه‌ی استقلال داشت، دلیل بر آن نیست که بعد از این همه سال شرایط روزگار متحول نشده‌ باشد و آن روزگارانی که جمهوری مهاباد و جمهوری آذربایجان با تشویق و پشتیبانی شوروی، برای گرفتن امتیازاتی در شرق اروپا، به نفع خود روس ها، قد علم کردند؛ همگی نشان از این دارد که زبان منطق و خواسته‌های برحق این ملت ها سال های متمادی بود نادیده‌ گرفته‌ می شد و حقوق آن ها پایمال می شد.. در حال حاضر وضعیت آذری ها خیلی به مراتب از وضعیت ما کوردها ایده‌آل تر است.. همان دیکتاتوری که دین را سرلوحه‌ی دیکتاتوریتش کرده‌ یعنی خامنه‌ای، خودش آذریست، موسوی که به عنوان سمبل مبارزات اپوزسیون شناخته‌ شد، ایشان هم آذریست.. حالا بیا و در میان کوردها مناصب عالیه‌ مملکتی را پیدا کن. آن هم ناشی از تبعیض ملیتی و تبعیض مذهبی کشور است. حالا شاید به قول معروف شهردار و یا روستاداری را در میان مردم بومی به خدمت گمارند. والا از وزیر شدن و رئیس جمهور شدن و معاون وزیر شدن و معاون رئیس جمهور شدن و یا رسیدن به مدارج بالای نظامی یا باز کردن بانکی خصوصی، خبری نیست..!! مسعود جان! اگر برای یک روز در اقلیت قرار می گرفتی، و از بی هویتی در رنج می شدی، و از نزدیک ستم عادی شده‌ بر ملت و زبان و ادبیات و تاریخت را شاهد بودی، قطعا چنین مواضع تندی نمی گرفتی و اینگونه حق انتخاب سرنوشت را از اقلیتهای ساکن در کشور سلب نمی کردی..! نمی دانم چرا فکر می کنی که کورد و آذری ملت نیستند.؟! مگر تعریف ملت غیر از اینست که به گروهی از مردم اطلاق می شود که دارای زبان مشترک، آداب و رسوم خاص خویش و تمامی آن ها خودشان را به منطقه‌ یا سرزمینی واحد وابسته‌ می دانند. درست است که در اثر تجاوزهای نظامی سربازان پارس، و اکنون با غرور و افتخار تمام بر اسلحه‌های خویش تکیه‌ داده‌اند و خاک سرزمینی دیگر را مورد تجاوز قرار داده‌اند و از طرف دیگر بر اثر فقر مادی، کارگران ما عمارت های ویژه برای اعیان و اشراف شما ساخته‌اند و در اثر همین مراوده‌ها یاد گرفته‌ایم که قورمه‌ سبزی چه طوری درست کنیم، و شاید شمای (نوعی) خرده‌ آدابی را از ما یاد گرفته‌ باشید، که این خود نشان از پویایی دو ملت دارد.. اما این دلیل بر آن نیست که ما ملت نیستیم، ما از روزگاران خیلی قدیم به عنوان مادها در سرزمین پهناور ایران و بین النهرین زندگی کرده‌ایم، و همواره‌ در طول تاریخ از همسایگی پارس ها یا متضرر شده‌ایم و یا تبادل فرهنگی داشته‌ایم، امروز که شما افتخار می کنید از نوادگان کوروش و داریوش هستید به خاطر وجود تاریخ مکتوب و محفوظ و دستگاه‌ حاکمه‌ای بوده‌ است که ما از آن بی نصیبیم.. حالا ما تا بتوانیم هگمتانه و هوخشتره‌ و دیاکو را زنده‌ کنیم، سال ها طول می کشد.. تا نشان دهیم که مراسم نوروز مشترک میان ملت های فلات ایران و بین النهرین است، سال ها طول می کشد، چونکه شما دارای ابر رسانه‌ هستید و ما جوجه رسانه هم نداریم، تا ثابت کنیم که ما هم انسان هستیم و صفت سربریدن را برایمان تراشیده‌اند، سال ها طول می کشد... ما یک ملت جداگانه هستیم با تاریخ پر فراز و نشیب و آثار باستانی و زبان و رسم الخط خاص خود و ادبیات غنی و آداب و رسوم و فرهنگی که به آن می بالیم و تمدن ما را شکل داده‌ است.. اقوام مربوط به ملت شما افغانی ها و ساکنین قفقاز و تاجیکستان هستند که در اثر بی کفایتی و حرمسرا پروری شاهان ایرانی، تن به قبول معاهده‌های نگینی داده‌اند و از این سرزمین جدا شده‌اند.. ما نمی خواهیم کشور شما را تجزیه‌ کنیم بلکه می خواهیم کشور خود را متحد و آباد سازیم.. تا از این به بعد به ما نگویند سر می برند، به ما نگویند کافر و کسانی همچون خمینی فرمان جهاد بر علیه‌ی ما صادر نکند، و رفسنجانی و خاتمی و خامنه‌ای ها خطه‌ی ما نجس نکنند و به جای سخن از افتتاح طرح های تولیدی و عمرانی، از طبیعت بکر ما سخن بگویند، نوای اذان سنی ها را در تلویزیون استانی، مجوز پخش دهند..
آری..
در بخشی دیگر از مطلب این دوست گرانمایه‌ از مشکلات درونی یک حکومت فدرال، و ایجاد هرج و مرج در ایالت ها به سبب وجود قوانین مختلف سخن به میان آمده‌ است.. اما باید قبول کرد که هر گونه سیستم کشورداری، با معایب و فوایدی همراه است که سبک سنگین کردن آن بستگی به شرایط آن روز دارد و هیچ گاه نمی توان حکمی کلی صادر کرد که فلان نوع اداره‌ی حکومت به درد نخور است.. لازم به ذکر است که کشورهای نیجریه و اتیوپی و پاکستان از بنیاد گرایی اسلامی به ستوه‌ آمده‌اند، نه از سیستم کشورداریشان..
مسعود جان! نمیدانم نظر خواهی کردن از مردم را چرا عوام فریبانه می پنداری؟ و اگر چنین گروه‌های فدرال خواه‌ با توجه به نظر مردم عمل کنند، کجای این کار نقص دارد؟ و جمله‌ی ((باید نظر مردم آن منطقه را پرسید و به آن عمل کرد)) با کدام یک از اصول حقوق بشر ناسازگار است.؟ و نمی دانم چرا ایراندوستی را یک ارزش و خلاف آن را مقبول نمی دانی.. و چرا با همه‌ی احترامی که برای خاندان پهلوی قائل هستی، اما سخن نوه‌ی این خاندان و پذیرش سیستم فدرالی از سوی ایشان را "فاجعه‌" نامیده‌ای.؟ اگر فدرالی به معنی تجزیه‌ است، می بایست ایشان به عنوان اولین سهامدار این مملکت، بیشتر خود را سینه‌ چاک می کرد.! در ضمن مسعود جان! ما نیز خون های زیادی برای حفظ تمامیت ارضی سرزمینمان و داشتن یک حکومت مرکزی قوی داده ایم. گناه ما چیست که شما اکثریت هستید و ما اقلیت، بهتر نیست به حقوق همدیگر احترام بگذاریم و همدیگر را قبول کنیم، نه اینکه با نیروی رانش شوینستی و فاشیستی، همدیگر را طرد سازیم.؟ سیستم فدرالیسم امروزه‌ به عنوان کاراترین سیستم کاربردی در کشورهایی با ملیت های جداگانه می تواند به بهترین نحو ممکن ایفای نقش کند، مانند سویس. و یا هم چنین به سبب گستردگی برخی از کشورها و برای دسترسی و کنترل آسان با توجه به شرایط جغرافیایی و اقتصادی، کشور را به ایالت های گوناگون تقسیم بندی می کنند تا حکومت مرکزی بهتر بتواند به اهداف خود نائل آید. از آن جمله ایالت متحده‌ی آمریکا، امارات متحده‌ی عربی و کانادا. و در تمامی این کشورها که تقریبا نمونه‌های بارز و موفق از سیستم های کشورداری محسوب می شوند، تمامی آن ها در وضعیتی ایده‌آل جهانی به سر می برند و مردم هر یک از این کشورها کاملا به تمامیت ارضی کشورشان پایبند هستند. و نمونه‌ی دیگر در این سال های اواخر، کشور عراق است همان طور که شاهد هستیم ایالت شمالی این کشور یعنی کوردستان، به طرزی کاملا تعجب آور گام های رو به توسعه‌ را پشت سر گذاشته‌ و در حالی که در مناطق جنوبی این کشور مشغول عملیات های انتحاری و جنگ های فرقه‌ای هستند، در شمال آن بساط کنسرت خوانندگان کورد و حتی فارس زبان کاملا جهانگردان و ایرانیان را به خود جلب کرده‌ است. که مطمئنا در صورت حاکمیت حکومت مرکزی به صورت هرمی، چنین وضع ایده‌آلی برای جهانگردان و سرمایه‌گذاران خارجی در این بخش از خاک عراق به وجود نمی آمد. کلام آخر اینکه؛ برای وفادار ماندن به آزادی ، حقوق انسان ها، شرافت ملی و خرد و وجدان جمعی مان، می بایست که هوشیار باشیم و به دام نفرت از دیگران و نژادپرستی نیفتیم و همیشه‌ در این فکر باشیم که آزادگی و آزادیخواهی و انسانیت و اعتقاد به حقوق بشر را سرلوحه‌ و محور افکار و اعمالمان باشد، تا مبارزه‌ با روح انسانی و شرافت و آزادگی، در غیر این صورت خود به خود سیستم شوینیستی و نژادپرستانه ظهور می کند.
این پاراگراف آخر را به عنوان پاراگراف پر از پارادوکس و مبهم در اینجا عینا ذکر می کنم، امید است که خود مسعود آن را برایم تفسیر کنید، گیرایی من نمی تواند آن را هضم کند.


((من شخصا با همه اعتقادی که به دموکراسی دارم ترجیح می دهم یک حکومت دیکتاتوری (از نوع سازنده و سفید نه مانند جمهوری اسلامی) در ایران باشد ولی ایران تجزیه نشود تا اینکه یک حکومت دموکراتیک باشد ولی با آن دموکراسی ایران تکه تکه شود. دموکراسی که بخواهد ایران عزیز را تکه تکه کند می خواهم هفتاد سال سیاه نباشد.))

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

سیستم فیلترینگ یا کارخانه‌ی امحا و تفتیش عقاید جمهوری ولایت فقیه


روز به روز بر تعداد قربانیان آزادی و بر تعداد سایت ها و وبلاگ های فلیتر شده‌ و مسدود شده‌ افزوده‌ می شود. این چنین لحظاتی برای تاریخ، کاملا آشناست! تاریخ بارها و بارها چنین لحظاتی را تجربه‌ کرده‌ و نفس های به شمارش افتاده‌ی دیکتاتوران را لمس کرده‌ و زانوان متزلزل آن ها را در برابر آزادیخواهان و دگراندیشان آزاد اندیش، دیده‌ است. تاریخ سیستم های ایدئولوژکی دیکتاتور که قدرت خود را از خدا می گرفتند و مالک اصلی را فقط خدا می دانستند و بر مردم حکمرانی می کردند همواره‌ تجربه‌ کرده‌ است. و در طول تاریخ بشریت، زمانی که جل و پلاس دیکتاتوران را بیرون ریخته‌، اوج وقاحت و ظلمت و مبارزه‌ با آزادی و برابری و حقوق بشر، برای همگان روشن شده‌ است.
افسران سایبری و جلادان مسدود کردن سایت ها و وبلاگ های آزادیخواهان و دگراندیشان، همواره‌ در کمین ایستاده‌اند تا عرصه‌ را بر نویسندگان وبلاگ ها، تنگ کنند.. حالا از شایعه‌ انداختن در بین مردم برای پیگیری آی پی و یا با مسدود کردن وبلاگ ها و یا پایین آوردن سرعت اینترنت به حدأقل، سعی دارند که وب نگاران را ناامید و افسرده‌، از دنیای مجازی بیرون رانند تا عرصه‌ برای یکه‌تازی های دیکتاتوران خالی گردد..
اما غافل از آنند که اندیشمند می میرد، اما چراغ اندیشه‌ فروزان تر می گردد...

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

خدمات آستان قدس رضوی در مشهد


اگهی استخدام بانوان جهت انجام فحشای اسلامی (صیغه‌) دروبلاگ مسعود این نوشتار راآفرید..
آستان قدس رضوی، جهت ارتقای فضای معنوی و ارضای مؤمنان بوالهوس و شهوتران و دارندگان عقده‌های جنسی خفه‌ شده‌، و جهت ایجاد رابطه‌ای عالی میان استبداد دینی با هوسرانی، و هم چنین ایجاد شرایط مناسب روحی و آرامش برای برادران زائر، که در مدت پابوسی رضا کفتر باز از همسران خویش دور هستند، اقدام به گشودن سالن هایی برای هوسرانی و خوشگذرانی در همان کنار حرم امام می نماید، به تعبیر دیگر و به منظور ارتباط با معبود و مبادا یک دم از پابوسی رضا دور گردند، بانوان مۆمنه‌ای را آماده‌ ی سرویس دهی و رساندن و رسیدن به فیض لایتناهی عبادت "کردن و دادن"، مهیا کرده‌ است.. زوار معزز! می توانند صیغه‌ شده‌ها را به یاد هوسرانی های رضا و محمد قریشی و سایر ائمه اطهار به صورت عقدهای یک تکانی تا پنج ساعتی و یک روزه‌ و یا ده‌ روزه‌ و یا به طور دایم، به عقد خود درآورند؛ و آب ماحصل از این عبادت پر از خیر و برکت را به یاد حسین در صحرای کربلا، به خواهران صیغه‌ شده‌ بنوشانند و یا حسین گویان به سراغ بانویی دیگری بروند. از همه مهمتر، اعانه‌ و پورسانت آستان قدس رضوی را به عنوان صدقه‌ و وقف به آستان ببخشایند.. 
عجب فحشا خانه‌ای شده‌  این مملکت!!

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

اعطای جنجالی یک جایزه دیگر به کاریکاتوریست دانمارکی در آلمان

کورت وسترگارد، کاریکاتوریست دانمارکی، "جایزه آزادی و آینده رسانه‌‌‌‌‌‌‌ها" را در شهر لایپزیک (شرق آلمان) دریافت کرد.
وسترگارد در سال ۲۰۰۵ کاریکاتورهایی با سیمای پیامبر اسلام منتشر کرده بود که بسیاری از پیروان اسلام آنها را توهین به مقدسات خود دانستند.
برخی از اسلام‌گرایان افراطی وسترگارد را تهدید به مرگ کردند. (به عنوان تداوم سنت حسنه‌ی ارعاب و توحش.!)
توماس دمزیر، وزیر کشور آلمان، درباره دلیل اعطای این جایزه به آقای وسترگارد گفت: "آقای وسترگارد تنها به خاطر کشیدن چند کاریکاتور تهدید به مرگ ‌شده است. در چنین حالتی همه دمکرات‌های جهان وظیفه دارند از او دفاع کنند."
جایزه "آزادی و آینده رسانه‌ها" از سال ۲۰۰۱ توسط بنیاد رسانه‌ای لایپزیگ به روزنامه‌نگاران، ناشران یا بنیادهای رسانه‌ای تقدیم می‌شود.
سال گذشته روبرتو ساویانو، روزنامه‌نگار ایتالیایی که با به خطر انداختن جان خود از جنایت‌های مافیا پرده برداشت، جایزه "آزادی و آینده رسانه‌های جمعی" را دریافت کرد.
و هوای پاک و دور از خرافات از سوی دگراندیشان همچنان گوارای مشام و انیس جان و دل این چنین عواطف را جلا می دهد و با وجود تنگناهای زیاد این راه همچنان ادامه دارد..

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

دولت هلند با محاکمه‌ی "گرت ویلدرز" عملا به مبارزه‌ با آزادی بیان می پردازد.



"گرت ویلدرز" سیاستمدار حزب راستگرای هلند، با کارگردانی فیلمی که در آن کتاب "آدلف هیتلر" به نام "نبرد من" را به کتاب "محمد" یعنی "قرآن" تشبیه‌ کرده‌ است. این اقدام وی باعث شده‌ بود که در برخی از کشورهای اسلامی تظاهرات هایی بر علیه‌ وی و دولت متبوعش انجام گیرد. و امروز وی باید در مقابل دیوان لاهه حاضر شود و در صورت محکومیت به‌ پرداخت 10هزار دلار جریمه‌ یا یک سال زندانی را باید تحمل کند. دولت هلند و اتحادیه‌ی اروپا از این اقدام وی  به عنوان افراط گرایی و جریحه‌دار کردن احساسات مسلمانان، یاد می کنند..(اما اگر روزانه ده‌ها مهندس و دکتر که به مردم عادی پاکستان و افغانستان  برای بازسازی کشورشان یاری می رسانند  و به دست اسلامگرایان افراطی سر بریده‌ می شوند، را باید فقط نظاره‌گر بود و احساسات کسی مثل اینکه جریحه‌ دار نمی شود.!) در مقایسه‌ کردن این دو کتاب به هم دیگر یعنی "نبرد من" با "قرآن" اگر کسی تا حدودی هم با این کتاب ها آشنایی داشته‌ باشد، خواهد دید که مطلبی اغراق آمیز و دور از واقعیت بیان نشده‌ است. هیتلر هولوکاست را آفرید، ایشان هم پس از محاصره‌ قبیله‌ی بنی قریظه‌، تمامی مردان آن قبیله را از دم تیغ گذرانید. جالب اینجاست که هر دو گروه‌ قربانی شده‌ یهودیان بوده‌اند. 
آقای ویلدرز خواهان ممنوعیت چاپ و انتشار کتاب قرآن در هلند شده‌ است. (بهترین کار ممکن همین است، مگر مسلمانان اجازه‌ می دهند که نویسندگان و محققان دگراندیش، آثارشان در کشورهای اسلامی چاپ و منتشر شود، به عنوان مثال کتاب "آیات شیطانی".)
در هر صورت؛ زمانی که عملی ضد اسلامی از سوی کشوری فاقد دین در رأس حکومتش، مشاهده‌ می گردد زبان مسلمانان دراز می شود که مگر شما به دمکراسی و آزادی بیان اعتقاد ندارید.؟ چرا چنین اجازه‌ای می دهید که به اعتقادات ما توهین شود.؟ چرا به باورهای دیگران احترام نمی گذارید.؟ (به اعتقاد دیگران احترام گذاشتن باید دو طرفه‌ باشد نه از جامعه‌ی باز اروپایی برای انتشار باورهایی خرافی و ضد انسانی کمک گرفت تا انسان ها را بیشتر و بیشتر استثمار و ترور کرد؟!!!) هم چنین آقای ویلدرز جلوگیری از ساخت مساجد جدید در هلند را پیش شرط حمایت از دولت ائتلاف قرار داده‌ است. (زمانی که در تهران به عنوان پایتخت یک کشور اسلام زده‌، ساخت مسجد برای اهل تسنن ممنوع شد! چرا انتظار دارند که یک کشور اروپایی مسجد و حسینیه‌ و مهدیه‌ برای تروریستان اسلامی بنا نهند و از این پایگاه‌ها دگراندیشان و خردگرایان خرافات گریز را، آماج حملات خویش قرار دهند.)
به عنوان کلام آخر، اعلام پشتیبانی خود را به عنوان یک شخص لاییک و روزنامه‌نگار و وب نگار و مترجم از آقای "خرت ویلدرز" اعلام می کنم و اقدام دیوان لاهه در محاکمه‌ ایشان را صرفا توطئه‌ای اسلامی و برای بهره‌برداری اقتصادی از مسلمانان می دانم.

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

در مناطق غربی کشور جنگ همچنان ادامه دارد.!


     

 
پس از مقاومت ۸ ساله مردم ایران، جنگ میان عراق و ایران در سال ۱۳۶۷ با خروج کامل ارتش عراق از خاک ایران پایان پذیرفت و درحال حاضر پس از گذشت ۲۰ سال وجود میلیون‌ها مین، بمب و گلوله‌های عمل نکرده زندگی مردمان سختی کشیده مناطق مرزهای غربی کشور را تهدید می کند.
خبرگزاری‌ها گزارش از برخورد روزانه ۲ نفر به‌ طور متوسط با مین و سالانه بیش از ۸۰۰ نفر را داده‌اند که در این میان تعداد بی‌شماری از این مصدومین به جمعیت معلولان کشور اضافه می‌شوند.
وجود مناطق آلوده در ۵ استان خوزستان، ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی که آلودگی آنان به انواع مین‌ها وسعتی معادل ۴/۳ میلیون هکتار و با تراکم بالغ بر ۱۶ میلیون مین برآورد شده است ایران را در ردیف دومین کشور آلوده به مین بعد از مصر قرار داده است. مطابق با آمار اعلام شده از سوی سازمان ملل متحد، حدود ۱۵-۲۰ هزار نفر هر سال بر اثر مین‌های زمینی و مهمات منفجر نشده که در بیش از ۹۰ کشور دنیا پراکنده‌اند، کشته یا معلول می‌شوند که بیشتر این قربانیان را کودکان، زنان و سال‌خوردگان تشکیل می‌دهند.
در ایران با توجه به سطح وسیعی از این آسیب مساله پاک‌سازی مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. «شورای ملی هماهنگی مین زدایی» در سطح کابینه به عنوان مقام مختار ملی با مسئولیت اخذ سیاست‌ها، استراتژی‌ها، بسیج منابع و نظارت کلی بر اجرای عملیات مین زدایی تشکیل شده است.
با توجه به اخباری که در مورد مساله پاک‌سازی مین در دست است ۵۵ درصد از پاکسازی‌های انجام شده مربوط به دوران دفاع مقدس است و ما امروزه وارث ۴۵ درصد آلودگی‌های وابسته به دوران جنگ هستیم که حجم بالای آلودگی این مساله را از بعد استانی آن خارج نموده و در سطح ملی نمایان ساخته است زیرا که اصلی‌ترین مانع توسعه مناطق الوده مساله پاک‌سازی است که منجر به آسیب در حوزه اقتصادی کشور می‌شود.
امروز دست اندرکاران امر پاکسازی معتقدند که مناطق الوده به مین به دوبخش استاندارد نظامی و غیر نظامی تقسیم می شودو کارایی پاکسازی نظامی در صورتی که در دوران بحران و جنگ صورت بگیرد عالی ترین استاندارد است اما پاکسازی به دلیل اینکه به مرور زمان فرسایشی میشود و این مین، گلوله و یا بمب تحت شرایط محیطی‌اش تغییر کرده و در اثر سیلاب‌ها جابه‌جا می‌شود، شیوه غیر نظامی به کار می‌آید. چرا که هرچه زمان می‌گذرد تهدیدات آلودگی نیز بیشتر می‌شود؛ یعنی مینی که زمانی به راحتی می‌شد خنثی شود و حتی آن را انبار نمود امروزه اجازه نزدیک شدن به آن را ندارید. مگر این‌که در همان حال و محل منهدم شود و یا به سختی منتقل شود و چیزی با نام خنثی کردن کمتر معنی می‌دهد.
این در حالی است که ارزیابی‌های به عمل آمده نشان می‌دهد که برای خنثی سازی ۱۶ میلیون مین و مواد منفجره باقی مانده از جنگ، ۴۰۰ میلیارد تومان هزینه لازم است، در حال حاضر بودجه‌ای معادل سالانه ۱۵ میلیارد تومان برای پاکسازی مناطق آلوده در نظر گرفته شده است که این میزان بودجه بیش از ۵ سال کار را می‌طلبد.
نام استان مناطق الوده (Mine contaminated area )هکتار درصد مرگ و میر درصد مجروحین
ایلام ۱,۷۰۰,۰۰۰ %۲۵٫۷ %۲۰٫۶
خوزستان ۱,۳۸۰,۰۰۰ ۲۱٫۱% ۱۸٫۸ %
کرمانشاه ۶۹۱,۰۰۰ ۳۰٫۸% ۳۱٫۹%
آذربایجان غربی ۵۹۰۰۰ ۷% ۱۴٫۲%
کردستان ۱۴۸۰ ۱۵٫۴% ۱۴٫۵%
مسئله :
جنگ ,در مناطق جنگی، هنوز ادامه دارد
شاید این جمله را شنیده باشید بسیاری نیز بعد ازشنیدن این مسئله که کسی روی مین پایش را، دستش را و یا جانش را از دست داده است تعجب می‌کنند و می‌گویند مگر مین وجود دارد؟ ولی شواهد موجود نشان می‌دهد که جنگ هنوز ادامه دارد ولی به شکلی پنهان و خانگی مانند سایه مرگ بر بالای سر خانواده‌هایی که بازگشته‌اند به این مناطق تا دوباره زندگی‌شان را در خانه خودشان از سر بگیرند.
پس از گذشتن از جاده‌ی پر پیچ وخم و گلوگاه‌های خطرناک که با ریزش باران مه‌آلود بود وارد استان ایلام –شهر مهران شدیم.
ایلام استانی همیشه محروم، در ادبیات تحقیق و توسعه همواره نامش شنیده می‌شود. به خصوص از منظر پژوهش مسائل زنان ایلام با بالاترین درصد و آمار خودسوزی زنان در ایران، استانی با داشتن سیل عظیم بیکاران و در عین حال منطقه‌ای با پتانسیل بالا از منابع طبیعی، دشت‌های وسیع، زمین‌های سرسبز کشاورزی، مناطق و میدان‌های نفتی، اما، حتی در سال‌های سازندگی نیز مین‌ها اجازه نداده‌اند که پروژه‌های بزرگ نفتی چنگوله، تپه شهدا (بین مهران و ایلام) توسعه پیدا کنند و اما مردم هنوز محروم و آسیب دیده علاوه بر آن‌که، حال نیز درگیر مسائلی هستند که یادگار جنگی ۸ ساله است.
شهر مهران، باز شدن کربلا و رفتن صدام حسین امکان رفت وآمد زائران را فراهم کرده است اگر مرزها باز باشند و مشکلات کشور عراق مسافرین را تهدید نکند، مهران می تواند هر روزه پذیرای بسیاری از زائرین کربلا باشد همانطور که به سوی مهران پیش میروی در کنار جاده تابلوها را می‌بینی فقط ۲۰۰ کیلومتر تا کربلا.
ساختمان‌های مهران تازه ساز است ولی از روی معماری آن می‌توانی بفهمی که دل و دماغ زیادی برای خوب ساختن نبوده است و یا این‌که پول کافی نمی‌دانم! شهر بعد از تاریکی هوا خاموش باش است ولی در صبح نیز رونق زیادی را نمی توانی ببینی.
اهالی به نظر خسته‌اند هنوز هم هر کسی که بخواهد آن‌ها می‌ایستند و خاطرات فرار خود را از خانه و کاشانه‌شان تعریف می‌کنند که چطور حتی با پای پیاده و برهنه تمام زندگی خود را واگذاشته و از روی کوه‌ها به سمت ایلام فرار کرده‌اند حتی حافظه آنان کوچکترین اتفاقات و تحرکات عراقی‌ها را به یاد دارد.
شهر مهران هنوز هم مترصد خطر است آنان یکبار در زمان پیشروی عراق کوچ کرده‌اند. بار دیگر از دست هواپیماهای آمریکایی و جنگ‌های داخلی عراق، می‌گویند ما حتی نور انفجارها را در عراق می‌دیدیم، عدم اعتماد به ثبات منطقه را از روی وسایل و اجناس و همچنین دکور مغازه ها و فروشگاه‌ها می‌توان دید همه چیز جوری چیده شده است که بتوان سریع جمعش کرد.
مردم در زمان بعد از وقوع رویدادهای آسیب‌زا به مانند جنگ دائما می‌ترسند که حوادث دهشتناک بیشتری روی دهد. از آنجا که مردمی که تجربه حوادث آسیب‌زا را داشته‌اند، با توجه به هوشیاری بسیار شدیدی مترصد خطر هستند، این احتمال وجود دارد که از شرایط معمولی نیز تصور اشتباهی دارند و یا آن‌ها را اشتباه تفسیر می کنند. اگر رفتار انان را مورد مشاهده قرار دهیم خواهیم دید که به زندگی روزمره و متداول خود ادامه می‌دهند اما، نسبت به قبل، خود را به فعالیت‌های ساده تر محدود کرده‌اند.
نمادهای اصلی میادین شهر سمبل‌هایی از زمان جنگ است و میدان اصلی آن یک نارنجک بزرگ است که ما برای بازدید مناطق آلوده به مین یعنی روستاهای چالاب، چنگوله، شهرک اسلامیه و بن رحمان از آن گذشتیم. در سمت راست مسیر امامزاده‌ای بود که به نظر می‌رسید محل بسیاری از خاطرات اهالی این منطقه و تنها مونس و پناهگاه آن‌ها است. در طول مسیر دشت‌های وسیع و زیبا در دو طرف بودند که هرچند گاهی سیاه چادری بروی ان خودنمایی می‌کرد.
در طول راه همراهانمان که خود از اهالی این مناطق بودند و به عنوان راهنما به ما کمک می‌کردند یادآور مشکلات مردم در این مناطق بودند و شرح مشکلات، مسائل این افراد را بازگو می‌کردند که نشان از وجود بسیاری از مسائل داشت از جمله مشکلات اهالی برای گذارن زندگی و اشتغال که مصدومیت و یا از دست دادن سرپرست خانوار بر اثر مین به آن می‌افزود.
آنان از نامشخص بودن وضعیت حقوقی مصدومان و کشته شدگان صحبت کردند، معلوم نیست که افرادی که دچار حادثه می شوند آیا جانباز هستند یا نیستند؟ پرونده این افراد در بنیاد شهید با وجود مصوبه قانونی در فرایند اداری بی پاسخ می‌ماند و یا به آن‌ها گفته می‌شود که چرا بدون اجازه و خود سرانه وارد مناطق الوده شده‌اید!
پس نمی‌توانید از خدمات بنیاد شهید و بنیاد جانبازان استفاده کنید در حالی‌که بسیاری از مردم و آسیب دیدگان اظهار می‌دارند که کوچکترین علامتی برای نشان دادن منطقه نظامی به این افراد وجود نداشته و یا این‌که آن‌ها در زمین کشاورزی خود بوده‌اند و یا در مرتع، دام خود را به چرا برده‌اند که همیشه می‌بردند.
اهالی این مناطق عمدتا دامدار و کشاورزند و از این راه گذارن زندگی می‌کرده و می‌کنند بیشتر آنان مهارتی جز چوپانی و کشاورزی ندارند. جنگ آن‌ها را از خانه و کاشانه دور کرده و بعد از بازگشت آن‌ها شروع به ساختن دوباره منازل کرده‌اند ولی بعد از وقوع بسیاری از حوادث که علت بسیاری از آنان وجود مین است متوجه شده‌اند که هنوز موانعی برسر راه خود دارند که این موانع از جنس نیستی و آسیب دوباره هستند.
آنان ۳ دوره تجارب آسیب‌زا را پشت سر گذاشته‌اند که معادلات زندگی‌شان را درهم آمیخته است، تجارب آسیب زا از نوع جنگ و مین منجر به واکنش‌های روانشناختی شده که وقتی با معادلات اجتماعی و اقتصادی مناطق درهم آمیخته می‌شود، ملغمه‌ای از مشکلات و مسائل را به وجود آورده است که نام بیرونی آن فقر روز افزون مردم این مناطق است.
در مناقشات مسلحانه، اتفاقاتی نظیر توپ و خمپاره، بمباران، اشغال مناطق، قطع عضو کشته شدن افراد و… کودکان و بزرگسالان را در معرض تجارب آسیب زای مکرر قرار می‌دهد. چنین تجربه‌هایی، باورهای مردم درباره مصونیت شخصی خود، ثبات و قابلیت پیش بینی زندگیشان و حسن نیت اطرافیانشان را در هم می‌ریزد. این فجایع با تأثرات شدیدی همراه است که برای همیشه در حافظه حک می‌شوند اما برای همه انسان‌ها یکسان نیست.

عدم ثبات و توانایی پیش بینی و عدم درک حس نیت دیگران

مرد میانسالی که پایش را براثر اثابت با مین از دست داده بود.
اولین خانه‌ای که بازدید کردیم تا با فرد مصدوم خانواده و همچنین نحوه گذارن معیشت خانوار آشنا گردیم. مرد چوپانی که پای راستش را بر اثر اثابت با مین از دست داده بود. دارای همسر و فرزند می‌بود و به طور دسته جمعی با خانواده پدری زندگی می‌کردند. در منزل آنان مراسم عزاداری به شیوه مرسوم مویه کردن به طریق دسته جمعی توسط زنان برپا می‌بود. در اتاق سفید رنگی پذیرای ما شدند البته که فقط ما توانستیم مردان خانواده را ببینیم. در سال ۱۳۷۸ پایش را از دست داده بود تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی بود بعد از مدتی توانسته بود وام یک میلیون تومانی خودکفایی را بگیرد که در حال حاضر مشغول به دادن اقساط آن بود. وام را خرج خرید گوسفند کرده بود که در تنگنای اقتصادی خانواده همه آن‌ها را فروخته بودند، گله از هزینه‌های پروتز خود داشت که هر ۶ ماه یکبار باید آنرا چک می‌کرد و برایش هزینه بردار بود از اقوام کسی را برای کمک نداشتند و تنها بردارش نیز به مانند او یک پایش را بر اثر مین از دست داده بود و مشکلاتی مشابه با او داشت. تنها اقبال خانواده مهارت همسر در امر خیاطی بود که گذران زندگی را از این طریق انجام می دادند.
احساس سرخوردگی و سرشکستگی را از کار همسر در چهره مرد بود ولی به دلیل داشتن تجارب آسیب‌زا و مسائل اجتماعی از جمله نبود حایت و سرویس‌های خدمات اجتماعی به موقع، مرد از تکاپو برای آینده دست شسته بود به امید این‌که همسرش لقمه نانی را فراهم می‌کند.
تنها خواسته او اعلام جانبازی برای به دست آوردن لقمه نانی بیشتر و مستمری برای تأمین هزینه های درمان و نگهداری پای مصنوعی خود بود. آن‌ها هر شش ماه مبلغ ۱۲۰ هزار تومان برای تعمیر یا تعویض پروتز باید بپردازنند.
تجارب آسیب زا بر همه مردم یکسان نیست و به عوامل زیر بستگی دارد:
  • شدت
  • مدت استمرار
  • نزدیکی افراد به فجایع
  • تصورات، ارزیابی‌ها و تفسیر افراد از این فجایع
  • سن و میزان بلوغ
  • شخصیت
  • تجارب قبلی
  • حمایت اجتماعی
بسیاری از آنان، از جمله کسانی که سن کمتری داشته اند بارها و بارها رویدادها را مرور می کنند، غالبا تصاویر، صداها، بوها، مزه‌ها و تأثرات حسی مجزای دیگری که در هنگام حادثه تجربه کرده‌اند به آنان هجوم می‌آورد. در همین حال آنان از خسارات، تحقیرها و درماندگی خود دچار ترس و خشم شدیدی می‌گردند. دچار شدن به معلولیتی دائم باعث می‌شود که فرد خود را با آنچه که در گذشته بوده متفاوت احساس کند.
اینگونه افراد ممکن است که تفاوت خود را مایه شرمساری بدانند و نتوانند در فعالیت‌های خانواده و جامعه خود به طور معمول مشارکت کنند. آنان باور به خود و امید به زندگی را از دست می دهند و منزوی و افسرده می‌شوند. هرچه قربانیان جوان‌تر باشند در این شرایط خود را درمانده تر می یابند.
درماندگی و افسردگی همراه با شرمساری از معلولیت در میان نوجوانان و جوانان روستا(شهرک اسلامیه)
  • شیرین دختری که دستهایش را بهمراه خواهری که با ترکش بروی صورت زندگی میکند از دست داده است.
آنان خانواده ای هستند با ۴دختر و ۴ پسر کوچک و بزرگ که ۳ تن از دختران در سینین نوجوانی و جوانی، دچار حادثه با مین شده‌اند. مادری بی‌سواد و پدری از کارافتاده به همراه آنان زندگی می‌کنند برادارنشان نیز هرکدام سرگرم زندگی خانوادگی خودشان هستند. شیرین می گوید ندارند که به ما کمک کنند. کسی نیز از آنان حمایت نکرده است و آنان نیز به دلیل بی‌سوادی و عدم آگاهی از قوانین به دنبال حمایت‌های اجتماعی و اقتصادی نرفته‌اند و وقتی که اقدام کرده‌اند دیگر خیلی دیر شده بوده و گوش شنوایی نیز نیافته‌اند. خانواده در فقر اقتصادی و فرهنگی دست و پا می‌زند و آرزوی این دختران را به همراه مادر و پدر پیر به همراه خود می‌کشاند. آنان تا به حال به سختی روزگار را جلو برده‌اند، شیرین هر از گاهی به دست نداشته‌اش خیره می‌شود و بغض می‌کند او حتی امکان ازدواج را نیز از دست داده است.
دایی آن‌ها نیز آسیب دیده است او تنی پر از ترکش دارد که هر چند گاهی او را از پا می‌اندازد و اما پولی در میان نیست که بتواند به درمان خود بپردازد تا به خانواده خواهرش نیز کمکی کند. جنگ قدرت کار بدنی را نیز از او گرفته است.
زمانی‌که از شیرین سوال کردیم آرزویت چیست؟ جواب داد من را جانباز اعلام کنند (گریه می کرد) تا بتوانم نذر امام حسینم و خرج خانواده‌ام را بدهم. سومین آرزویش نیز داشتن یک تلویزیون بود تا در خانه سرگرم باشند و کمتر به خیال بافی و خاطرات تلخش فکر کند.
نمونه‌های زندگی مانند شیرین و خانواده‌اش نشان می‌دهد که عوامل اقتصادی، عدم حمایت‌های اجتماعی و نبود سرویس‌های خدمات رسانی به همراه اثرات روانی جنگ و حادثه آسیب‌زا چگونه تصورات، آرزوها و توسعه خانواده و بالطبع آن یک جامعه محلی را تهدید می‌کند.
زمانیکه فرد به درد و رنج شدیدی دچار شده است که عمدا توسط انسان دیگری ایجاد شده است، باورهایی در او درهم می‌شکنند که اساسی و پایه‌ای هستند: اعتماد او به همنوعان خود، احساس ایمنی و امنیت او، احساس عزت نفس و اعتماد به نفس او، تصور از شایستگی‌ها خود و تسلط بر امور تبعات طبیعی چنین وضعیتی خشم، اضطراب و نا امیدی است. حال این‌که در این مناطق بسیاری از مردمان در زمان جنگ با شجاعت خود از سرزمینشان دفاع کرده‌اند ولی بعد از آن خود به سبب همین دفاع فرزندان خود را به روی مین‌های خود کاشته از دست داده‌اند. بسیاری از آنان خشمی فرو خورده دارند که به دنبال راهی برای ابراز آن هستند. آنان حتی احساس فریب دارند چرا جنگیدیم و حال اینگونه شده است؟!

خشم،نا امیدی،عدم اعتماد به همنوعان خود

  • کدخدای سابق و ریش سفید محله، فرزند پسرش را هنگام چرا دام‌هایش از دست داده است.
قبل از ورودمان به خانه آن‌ها، راهنمایمان گفت در این منطقه هر خانواده‌ای یک چوپان نمونه دارد و پسر او یک چوپان نمونه بوده است.
خانواده آنان هنوز بعد از ۲ سال عزادار بود مادر خانواده به نظر بسیار افسرده می‌نمود، همه آنان از غم از دست دادن پسر جوان‌شان ناراحت و غمگین بودند. حتی این غم تازه مینمود زیرا با از دست دادن چوپان نمونه خانواده گله هم تنها شده بود و برای تأمین مخارج عزاداری به مدت یک سال فروخته شده بود. (تلفیقی از رسوم و مشکلات اقتصادی)
پدر و عمو هردو از داوطلبینی بودند که جنگیده بودند، تمام بحث‌ها و گفتگوهای آنان اثبات این مورد بود که این مین‌ها کاشته شده خود ایران برای جلوگیری از پیش‌روی عراقی‌ها بوده است ولی چرا کسی بعد از مرگ عزیزمان جوابگو نیست. آنان خشمی عمیق نسبت به دستگاه‌های زیربط در مساله پیگیری حقوق خانواده‌هایی داشتند که با مین آسیب دیده‌اند و شهید چرا آنان شهید نیستند؟ چه کسی به ما نشان داده بود آموزش داده بود و تابلو زده بود منطقه نظامی است وارد نشوید! ما در مزرعه و چراه‌گاه همیشگی خودمان بودیم. حالا از پسرم چیزی نمانده است. خودم جنازه‌اش را که تکه پاره شده بود جمع کردم.
سوال او این بود چه کسی به فکر ما است که در سن پیری بدون کمک و دستگیر بدون دام و منابع کشاورزی باید خانواده ای را بچرخانیم. کسیکه روزی کدخدای این روستا بوده است؟!
آنان همواره واقعه را یادآوری می‌کردند و نسبت به هرگونه فعالیت احساس بی علاقگی نشان می‌دادند. آنان همواره بدنبال جواب چرای خود بودند؟ در بسیاری از این وقایع و حوادث سوالات و چراها، انسان‌های باقی مانده را بیشتر از خود حادثه درگیر می‌کند. چرا من به جای پسرم نمردم؟چرا پسر من؟ همراه با این واکنش‌ها، احساس تبعیض و عدم عدالت از طرف ارگان‌های دولتی زیربط احساس خشم و عدم مشارکت را دوچندان می‌کند.
ما جنگیدیم وظیفه خودمان را ادا کردیم حالا نوبت آن‌ها است که از ما حمایت کنند.
در فعالیتهای مهم به شکلی خاص و مشخص، احساس بیگانگی و عدم علاقه به دیگران، احساس بی آیندگی مثلا اینکه فرد احساس کند از دیگر واکنش‌های نشان داده شده کاهش علاقه یا مشارکت که آتیه شغلی، ازدواج یا طول عمر معمولی نخواهد داشت.

احساس بی آیندگی و بیگانگی نسبت به خود و جامعه

  • خانواده‌ای که با داشتن ۳ فرزند دختر نوجوان پدر خود را
  • بروی مین از دست داده بود.
خانواده‌ای با داشتن چندین فرزند دختر کوچک پدر چوپان خود را در سال ۱۳۷۸ از دست داده بود. عموی آن‌ها نیز به همین ترتیب بر اثر اصابت با مین جان خود را با داشتن فرزندان بسیار از دست داده بود.
سرپرستی خانواده را مادران برعهده داشتند که مادر بزرگ پیر نیز به جمع آنان اضافه شده بود او نیز زمانی توسط پسرانش حمایت می‌شد. به مرور زمان خانواده برای امرار معاش دام‌های خود را فروخته بودند و در حال حاضر آن‌ها تنها با داشتن مستمری ماهی ۷ هزار تومان از طرف کمیته امداد زندگی می‌کردند. از آن‌ها سوال شد چگونه روزگار را با ماهی ۷ تومان می‌گذرانید مادر گریه کرد و بغض خشمگین دختر بزرگتر که به تازگی دیپلم گرفته بود ترکید.
بسیاری از شب‌ها را آن‌ها گرسنه می‌خوابند. دختران به تازگی امتحان دانشگاه داده‌اند یکی از دختر عموها دانشگاه پیام نور مهران قبول شده است. دختران با استعدادی که در محرومیت و فقر به سر می‌برند.
آن‌ها تحت فشار بردارهای بزرگتر از سهم الارث خانه پدری نیز بودند و مادر نگران از دست دادن تنها سرپناه دخترانش بود.
از دختران پرسیدیم که تا به حال چه کارهایی برای نجات از فقر کرده‌اند که آن‌ها از نداشتن حمایت برای یادگیری حرفه و مهارت صحبت کردند و این‌که چند بار حتی کدو کاشته یا پرورش قارچ داده‌اند ولی بی نتیجه بوده و یک جای کار خراب شده است.
نهایت آرزوی آنان نیز اعلام شهید شدن پدر و گرفتن مستمری ماهانه بود تا حداقل از رنج آن‌ها کاسته شود.
دختر از ما سوالی کرد که ما جوابش را می‌دانستیم یا نمی‌دانستیم؟
چرا در زمان انتخابات ما را می‌برند که شهید اعلام می‌کنیم ازتان حمایت می‌کنیم مستمری بهتان می‌دهیم؟ لایحه حمایت از مصدومین مین را به مجلس می‌بریم به ما رأی بدهید و بعد از رأی گیری ما فراموش می‌شویم ؟چرا ؟
این کلمات با بغض ترکیده و خشمی عمیق گفته می‌شد که جز تأثر و تأسف چیزی برای ما نداشت.
در هنگام خداحافظی مادر ملتمس کنان طلب کمک و حمایت می‌کرد تا اقتصاد خانواده‌اش رونق گیرد.
غیرنظامیان قربانی خشونت ممکن است به طرق مختلف از خود واکنش نشان دهند: برخی از آنان ممکن است در خود قدرت پرخاشگری پیدا کنند، برخی افسرده می شوند، اما برخی دیگر ممکن است خود را یار و یاور دیگران بیابند و با انتخاب هویتی کمک رسان، برای آسایش دیگران و حمایت از انان هر کاری که می توانند انجام دهند.
  • دخترانی به نام خطر
آنان به تشکل حمایت از مصدومین مین و پاکسازی مین پیوسته‌اند و به طور داوطلبانه کار می‌کنند- امدادگر
برای راهنمایی ما در منطقه و همراهی ما دو دختر از طرف کانون معرفی شدند که در منطقه به امر امدادگری و آموزش خطرات مین در میان عشایر و مردم پرداخته و چادر به چادر علائم و نشانه‌های مین را به کودکان و عشایر آموزش می‌دهند. همچنین آنان به یکی از شرکت‌های خصوصی پاکسازی مین که اتومبیل خود را برای بازدید از منطقه در اختیار ما گذارده بود برای امدادرسانی و پاکسازی کمک می کنند.
یکی از آنان برادر خود را بروی مین از دست داده است و به همراه خانواده خود زندگی می‌کند. او می‌گفت دیدم نمی‌توانم ببینم که دیگر دختران روستایم اعضای خانواده‌های خود را مانند من بروی مین از دست بدهند و درد و رنجی را مانند من تحمل کنند دست بکار شدم و به این کانون پیوستم و الان راضیم که بعد از آموزش‌های ما در چادرهای عشایر تلفات حدودا ۲۰ درصد کمتر شده است. البته در ابتدا خیلی همه مخالف بودند چون من یک دختر بودم و اهالی روستایم برایم حرف در می‌آوردند و مسخره ام می‌کردند ولی الان از زمانی که من شروع کرده‌ام و فعالیت می‌کنم به من می‌گویند دختری بنام خطر و من از خودم خیلی رضایت دارم.
در کنار خانه خودشان با سیم خاردارهای زمان جنگ باغچه ای درست کرده است و گل نرگس به عمل آورده است بیشتر از هرچیز امید را می توان در چشمهای او دید.
دختر جوان دیگری نیز بهمراه ما بود که با همسرش احساس تعهد اجتماعی به جامعه خود میکرد و در میان خانواده ای با پدری قدیمی و لی روشنفکر بزرگ شده بود او نمادی از تلاش و فعالیت بود. اگرچه در حیاط خانه آن‌ها نیز خمپاره‌های عمل نشده پیدا شده بود.
هر دو آن‌ها به امر شناسایی و تکمیل پرسشنامه برای افراد آسیب دیده از مین مشغول‌اند به امید روزی که از آنان حمایت شود تمام اطلاعات آنانرا نگه ثبت میکنند.
چیزی که باعث می شود آنان آینده خود را در جهت انهدام، نا امیدی یا امیدواری بر گزینند، بستگی به میزان همدلی، توجه و حمایتی است که نسبت به دیگران در خود احساس می کنند.
با توجه به آنچ که در بالا گذشت و مشاهدات صورت گرفته نشان می‌دهد که مساله‌ای که مردم ساکن در مناطق آلوده به مین را درگیر خود کرده است، تنها پاکسازی مین نیست، بلکه آثار و پیامدهای روانی اجتماعی جنگ و درگیر شدن با تألمات روحی حوادث ناشی از ان و نیز موانع سیاسی و سایستگذاری توسعه اقتصادی منطقه بصورت بالقوه و بالفعل مانند همسایگی با کشور ناارام عراق و. … را باید به دیگر موانع توسعه این مناطق اضافه نمود که قابل بررسی و تفسیر است. (احساس عدم امنیت سرمایه گذاری در سطح کلان)
بنظر می‌رسد که همین واقعیات مطرح شده خود موجب می شود تا زمینه کار برای حرفه‌های کمک کننده و طرح‌های این چنین به وجود آید و ضرورت آن دیده شود، تعهد اصلی جامعه، تقویت و جلب مشارکت و جذب آسیب پذیرترین گروه‌های جمعیتی خود است.
    • اقدامات صورت گرفته تا به حال :
درمورد مساله پاکسازی عمدتا برنامه دولت حمایت از شرکت‌های خصوصی پاکسازی مین است که عمدتا از کسانی تشکیل شده است که خود روزگاری در جنگ شرکت داشته‌اند و یا کارکنان ارتش و سپاه هستند که بازنشسته شده‌اند و در حال حاضر به کار پاکساری مین بطور خصوصی پرداخته‌اند.
سایر اقدامات نیز به منظور حمایت از مصدومین همان کمک‌های ناچیز کمیته امداد امام خمینی به صورت مستمری ماهانه و یا وام‌های خود اشتغالی با سقف یک میلیون تومان است.
سایر اقدامات نیز به صورت کمک‌های پراکنده به شکل‌های سنتی از جمله توزیع برنج و روغن و یا سایر اقلام برای کمک به خانواده‌های آسیب دیده است.
خدمات دیگر ارائه شده در غالب برنامه‌های سازمان‌های غیر دولتی در حال حاضر محدود به فعالیت یک کانون محلی که مرکز آن در ایلام است به نام کانون زینبیه که به امر آموزش با حمایت از سایر سازمان‌های غیردولتی درگیر از جمله حمایت از مصدومین مین ایران و یا با دعوت از کارشناسان خارجی عمدتا از کشور نروژ به صورت پلکانی آموزش دیده‌اند و در حال حاضر در منطقه فعال هستند.
انجمن حمایت از مصدومین مین ایران که مستقر در شهر تهران هستند برنامه‌ها و فعالیت‌های آنان متمرکز بر آموزش پرستاران، دوره‌های پیشرفت نجات حیات، توزیع کیف‌های احیا بین امدادگران آموزش دیده و ایجاد کمپ امداد رسانی به مصدومین جاده‌های استان ایلام است و نیز همکاری با دیگر سازمان‌ها در امر آموزش خطرات مین و نحوه برخورد و نجات مصدومین است.
باید به این نکته فکر کرد که کودک ۴ ساله‌ای که ۲ پایش را بروی مین نزدیک حوض کوچک حیاط خانه خود از دست داده است، چه آینده‌ای را برای خود متصور می‌شود و یا چه آینده‌ای در انتظار او است؟ حتما در نوار مرزی غرب کشور تعداد این کودکان کم نیستند.

فرزندان شما فرزندان شما نیستند

آنان پسرهاو دختران زندگی هستند که در پی خویش است

آنان به واسطه شما می آیند، نه از شما
و هرچندکه با شمایند،از ان شما نیستند
می توانید مهر و محبت خود را به انان بدهید،اما نه افکارخود را
زیراکه آنان افکارخود را دارند.
می توانید جسم آنان را درخانه جای دهید، اما نه روح انان را زیرا روح آنان در خانه فردا
زندگی می کند.
که شما حتی در رویا های خود قادر به دیدن آن نیستید.
شما ممکن است تلاش کنید مانند آن‌ها شوید اما نمی توانید آن‌ها رامانند خود نمایید،
زیرا زندگی به عقب نمی رود و در روز گذشته هم باقی نمی ماند.
شما کمانهایی هستید که از آن‌ها فرزندانتان
مانند تیرهایی زنده به سوی فردا روانه می شوند.
-خلیل جبران-پیامبر، ۱۹۲۱
[۱] – خبرگزاری ﻣﻬﺭ
[۲] -سردارولی زاده –خبرگزاری مهر ۱۳۸۵
[۳] -انجمن حامیت از مصدومین مین ایران
م. قاسمیان، مددکار اجتماعی
پایان پیام
منبع: http://hrhi.org/?p=84 

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

اوباما، ناقضان حقوق بشر را شامل تحریم کرد!

هشت نفر از افرادی که بیشترین موارد نقض حقوق بشر را مرتکب شده‌اند، شامل تحریم شدند. این هشت نفر که به دست داشتن در "نقض جدی حقوق بشر و آزار مردم ایران" در جریان حوادث پس از انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری متهم شده اند، عبارتند از: محمدعلی جعفری (فرمانده کل سپاه پاسداران)، صادق محصولی (وزیر رفاه فعلی و وزیر سابق کشور)، غلامحسین محسنی اژه ای (دادستان کل کشور و وزیر سابق اطلاعات)، سعید مرتضوی (دادستان سابق عمومی و انقلاب تهران)، حیدر مصلحی (وزیر اطلاعات)، مصطفی محمد نجار (وزیر کشور و جانشین فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی)، احمدرضا رادان (جانشین فرمانده کل نیروی انتظامی) و حسین طائب (معاون اطلاعات سپاه پاسداران و فرمانده سابق نیروی بسیج).
وزارت دارایی آمریکا اعلام کرده است که افراد تحریم شده، مشمول محدودیت های مسافرتی و انسداد دارایی ها می شوند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

چه باید کرد؟؟!!


این نوشتار در ابتدا قرار بود در کامنت دوست گرامی" آگاهی" و برای پست "چه باید کرد" می نوشتم. اما به سبب اینکه طولانی شد به عنوان یک پست در وبلاگ خودم نیز گذاشتم.
بحث داغ و لب سوز و جگر سوز و گردن آویز کننده‌ی امسال و پارسال، انتخابات ریاست جمهوری ایران است و این رشته‌ هم چنان سر دراز دارد. در جریان کودتایی که - در بیشتر کشورها به وقوع می پیوندد-   حضرتی از میان حضرات کاندید شده‌ به عنوان رئیس جمهور اسلامی ایران انتخاب شد و به کلی در طی صد سال اخیر سر بیشتر ایرانیان را پایین انداخت. مخصوصا زمانی که به کشوری عزیمت می فرماید؛ من یکی از کلام زیبا و هجویات و هزلیات ایشان استفاده‌ی مفید می برم. 
اما تصور کنید...
تصور کنید الان آیت الله کروبی رئیس جمهور ایران شده‌ باشد، وضعیت ایران رو به کدامین سمت و سو رو حرکت می کرد، آیا از دروغ پردازی های محمد خاتمی بهتر می توانست مردم را سرگرم نماید.؟ آیا جامعه‌ی مدنی و مدینه‌ی فاضله‌ی که ایشان نوید آن را می داد، ایشان بهتر می تواند چنین سرابی درست کند؟ آیا غیر از این است که ایشان در طرف راست مقام ولایت فقیه‌ آیة خدا جناب خامنه‌‌ای می نشست و تسبیح به دست ستایش گوی ولایت و فقاهت ایشان می شد؟
یا اینکه،
تصور کنید الان مهندس موسوی رئیس جمهور ایران شده‌ باشد، وضعیت ایران رو به کدامین سمت و سو حرکت می کرد؟ آیا وضعیت حقوق بشر رو به افق روشنی حرکت می کرد؟ یا اینکه به خاطر مقابله با برنامه‌های وی، و به خاطر بی عرضه‌ نشان دادن وی در امور کشورداری، اخلال در برنامه‌هایش روا نمی دیدند؟ آیا ایران به همان درد دوران خاتمی گرفتار نمی شد، دورانی به نام قتل های زنجیره‌ای، مسائل کوی دانشگاه و غیره‌..
واقعیت اینست که این کشور یک کشور میلیتاریستی است که فرماندهان سپاه آن را می چرخاند و سرمایه‌های سپاه حرف اول در چرخه‌ی کشورداری بازی می کند. و کسانی همچون خامنه‌ای به عنوان مجری و جهت دهنده‌ی سیاست های آن ها، به صورت عروسک خیمه‌ شب بازی نقشی کارا و دیکتاتورمنشانه بازی می کند. کشوری که نهادهای خرد‌ و کلانش برگرفته‌ از حضور دین و ایده‌های یک فرد بیابانگرد به نام محمد و سلاخی بازی های علی و مظلومیت نمایی های حسین باشد و بهترین برنامه‌های آتیه‌ی کشور در دست میستر تایم(امام زمان) باشد، کشوری که در آن بیشترین نام کودکان اسم های عربی و برگرفته‌ از دین باشد و در واقع دچار آسمیلاسیون کامل شده‌ باشد، کشوری که کسانی به نام آخوند با طی کردن مدارج حوزه‌ به عنوان کارشناسان اقتصاد و فلسفه‌ و آموزش و فرهنگ و نوابغ هسته‌ای ایفای نقش می کنند. چگونه می توان جیب های مالامال از پول های کلان و سرمایه‌گذاری های خارجی آن ها را کنترل کرد، در حالی که نام هایی هم چون صدور انقلاب و تبلیغ تشیع را بر این پروژه‌ها گذارده‌اند. باندهای شهرام جزایری و رفیق دوست و مرتضی خامنه‌ای و ده‌ها باند کوچک و بزرگ، هر یک به نوعی و با نامی جداگانه سعی در غارت و چپاول کشور را دارند و همیشه‌ به مردم نوید ظهور امام زمان(میستر تایم) را، به عنوان امید به آینده‌ و خرافات در دل جوانان می کارند.
هدف حضور کروبی و موسوی و یا احمدی نژاد ها نیست، این مهره‌ها همگی در جهت سیاست های ولایت فقیه‌ حرکت می کنند و تنها دغدغه‌ی آن ها جنگ قدرت است، نه کمک به مردم له شده‌ در زیر فشار تورم و گرانی.
سلب آزادی، پایمال کردن حقوق اولیه‌ی انسان ها، نبود آزادی پس از بیان، زندان بزرگ خبرنگاران و وب نگاران، اعتیاد به مواد مخدر، از شاخص های بارز این مملکت آخوند زده‌ است.
ایجاد یک دگردیسی و رنسانس فراگیر لازم است که خانه‌ی از پای بست ویرانه را به کاخ بلندبالایی با انواع فضایل تبدیل کرد.
کلام آخر اینکه کروبی همان خامنه‌ایست، موسوی همان خامنه‌ایست، احمدی نژاد همان خامنه‌ایست، اما شرایط به هر کدام نقشی داده‌ است که ناچار باید اجرا کنند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

آگهی استخدام بارگاهی



به تعدادی عابد و زاهد و سادات و شیوخ جهت عبادت در بارگاه ملکوتی حضرت اجل خداوندی و انجام گریه‌ و زاری و عبودیت، نیاز مبرم داریم. از آن جا که حتی کشیشان نیز نیت به سوزانیدن الفاظ ما دارند، دیگر از این پس نمی توان به آخوندها هم اعتماد کرد. و تعدادی بنده‌ی خالص را با حقوق بهشتی و حورالعین و پیشانی سوخته‌ با سنگ مهره‌ های رضا و حسین که پس از تحمل یک ماه گرسنگی، بردباری به خرج دادند و به عفریته‌هایی که از دستمان در رفتند، و خلقشان نمودیم، بوق نزدند، و هم چنین برای کنترل و تنبیه‌ اراذل و اوباشی که از طرف استکبار جهانی امریکا و رژیم صهیونیستی اجیر شده‌اند تا قدرت لایزال ما را در این سوی زمین پاک کنند، و خودشان با همان نیروی اهریمنی بر تمامی کهکشان هایی که کسی نمی داند چه طوری پیداش کرده‌اند، استیلا یابند، نیاز داریم... در ضمن محدودیتی برای استخدام نیست، حتی نوجوانان سیزده‌ سالی که حاضرند نارنجک به خود ببندند و زیر تانک دشمن بروند، به طور جدی خواهانیم.

رونوشت؛ به امام زمان، که دیگه‌ شورشو درآورده‌ از بس مردم به سوراخ جمکران نظر افکنده‌اند، رخ بنما که جمالشان آرزوست.
رونوشت؛ به 124 هزار پیامبر به درک واصل شده‌، مگه این عیسا از درک دربیاد و فرج حاصل شود و درک را به دروازه‌ تبدیل نماید.
رونوشت به اصحابه‌ی کرامی که امروزه‌ امامزاده‌ شده‌اند، یا ایها الصحاب الکرام.! از بس دختران ایرانی قشنگ بودند فرصت را از کف ندادید و بر سرشان جان دادید، حالا همتی نمایید.
رونوشت به داش ممود امدی نژاد، بابا ایوال بتاز که از زمره‌ی تازیان گردی.